زندگی جدید من

در گوشه ی اتاق کوچکم آیینه ای دارم که برایم از دنیای رجاله ها ارزشمندتر است

زندگی جدید من

در گوشه ی اتاق کوچکم آیینه ای دارم که برایم از دنیای رجاله ها ارزشمندتر است

دوستت دارم پدر!


مرد درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 6 ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد. مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .

وقتی کودک پدرخود را دید با چشمانی آکنده از درد از او پرسید : پدر انگشتان  من کی دوباره رشد می کنند ؟

 

مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین خود بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین ...

و با این عمل کل ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که نوشته بود :

 

( دوستت دارم پدر ! )

  روز بعد مرد خودکشی کرد .

عصبانیت و عشق محدودیتی ندارند .

یادمان باشد چیزها برای استفاده کردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن .

مشکل دنیای امروزی این است که انسانها مورد استفاده قرار می گیرند و این درحالی است که چیزها دوست داشته می شوند .

مراقب افکارت باش که گفتارت می شود .

مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود .

مراقب رفتارت باش که عادت می شود .

مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود .

مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود
 
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود
  
پس هیچگاه دلی را نشکن چون چیزی نیست در این دنیا که ارزش آن را داشته باشد که بخاطرش دلی بشکند

سلام بر همه

اول از همه سلام میکنم خدمت همه ی دوستان وبلاگنویس و سال نو رو به همتون تبریک میگم.بعدشم از صمیم قلب به همتون خسته نباشید میگم.حالا شاید بعضیا که طبق عادت گیر میدن بگن:"اینو باش!همه آخر سال خسته نباشید میگن این یکی اول سال از راه رسیده میگه خسته نباشید!"

جواب:

"اصلا کی گفته همه آخر کار میگن خسته نباشید؟!طبق آخرین بخش از تحقیقات اینجانب فرانسویها (که جدیدا خیلی به فرهنگشون علاقه مند شدم) همه چیزشون رو برعکس ما میگن مثلا قبل از شروع کار میگن خسته نباشید یا قبل از اینکه غذا رو بخوری میگن نوش جان!!!حالا از کجا معلوم ما برعکس نیستیم؟"

بگذریم.حالا نوبت معرفی خودم میرسه:

دو سال و شش ماه پیش درست همزمان با ورودم به سال سرنوشت ساز پیش دانشگاهی وبلاگ نوشتن رو شروع کردم و حالا هم دارم دور از دیار تاوان پس میدم!همین دور از دیار بودن هم آخر سر جون به لبم کرد و ترم یک که تموم شد گفتم گور بابای وبلاگ!!!همین امروز هم دوباره به سرم زد که بگم"وبلاگ نوشتن هم حال میده ها!"اینه که  میخوام دوباره شروع کنم و هررررررررررررررچه میخواهد دل تنگم بگم(به شرطی که سبب آب خنک خوردنم نشه).اطلاعات نیمه شخصی رو میتونید تو پروفایلم بیابید.اطلاعات کاملا شخصی هم تبادل کالا به کالا میشنJ

مثل دفعه ی پیش شروع میکنم:

قدم اول:این پست رو میذارم تو وبلاگ خوشگلم(اگه نیست خوب سعی میکنم بعدا بشه)

قدم دوم:به هر وبلاگی که از قبل میشناسم اگه هنوز نویسندش زنده باشه(آخه پارسال خیلیا مردن!) سر میزنم و اینو واسش مینویسم:

"سلام دوست من.چه وبلاگ زیبایی داری!با اجازتون توی لینک دوستام قرارتون دادم.اگه شایسته میدونید با نام " زندگی جدید من" لینکم کنید.ارادتمند شما:               روزبه             "

قدم سوم:تعیین یک روز ثابت برای آپ شدنم که با توجه به برنامه ی کلاسام قراره یکشنبه شبها باشه.لطفا منتظر دعوت نباشید.منم بدون دعوت میام بهتون سر میزنم.اینجوری تو وقت هممون صرفه جویی میشه(این یکی رو از وقتی دانشجوی اصفهان شدم یاد گرفتم.صرفه جویی رو میگمJ).

فعلا...